نسخه ی بروز رسانی شده
سلام و درود خدمت مخاطبین کارازن! مقاله ی داستان بازی World of Warcraft Vanilla، جزء اولین مقالات داستانی وبسایت بود و پس از مدت ها با نسخه ی بروزرسانی آن در خدمت شما هستیم تحت عنوان داستان بازی World of Warcraft Classic . قراره سری بزنیم به دنیای کلاسیک وارکرفت که در سال 2004 برای اولین بار منتشر شد. تعداد کوئست لاین های ماندگار و داستان های زیبا و حماسی در این نسخه زیاد هست و برای بررسی و بازگویی آنها هرکدام به یک مقاله ی جدا نیاز دارند. به همین دلیل در این مقاله فقط به بررسی داستان Raid های این نسخه و شرور های اصلی و بزرگ آن همانند اونیکسیا(Onyxia) و کثون (C’thun) بپردازیم. پس با ما همراه باشید…
پیشنهادی: داستان بازی وارکرافت 1 و 2
اونیکسیا دختر مرگبال
یکی از مهمترین دشمنان ماجراجویان ازراث، اونیکسیا (Onyxia) دختر مرگبال (Deathwing) است که آشوب بسیاری را بخصوص برای متحدین (Alliance) به وجود آورد و یکی از زیبا ترین کوئست لاین ها در نسخه ی کلاسیک مربوط به اوست. سرگذشت او بسیار طولانی است اما بصورت خلاصه او پس از نبرد گریم باتول (Grim Batol) و ناپدید شدن پدرش مرگبال، به شکل یک اشراف زاده ی والا به نام خانم کاترانا پِرستور (Katrana Prestor) درآمد و نفوذ خود را در شهر استورم ویند (Stormwind) آغاز کرد. او مشاهده گر تاجگذاری پادشاه وارین رین (Varian Wrynn) در تولد 18 سالگی خود بود و از همان ابتدا سعی داشت او را تحت سلطه ی خود بگیرد.

او نقش بسیار زیادی در شورش گروه سنگ تراشان استورم ویند داشت و با تاثیرگذاری روی اشراف زادگان مانع از پرداخت حقوق آنها شد. گروه سنگتراشان کسانی بودند که در بازسازی این شهر باشکوه استورم ویند پس از جنگ دوم نقش بسیاری داشتند و پس از پرداخت نشدن حقوق خود شورش بزرگی را ترتیب دادند. در این شورش همسر واریان، تیفین رین (Tiffin Wrynn) کشته شد که خشم شدید واریان را به دنبال داشت که در نتیجه گروه سنگتراشان به سمت سرزمین وستفال (Westfall) فراری کردند و در آنجا گروه برادری دفایاس (Defias Brotherhood) را شکل دادند و به دنبال انتقام نابودی استورم ویند بودند.

اما این پایان کار اونیکسیا نبود. وی نتوانست کنترل خود را بر روی واریان به دلیل شخصیت قوی و دلیر او بدست آورد بنابراین سعی کرد او را کامل حذف کند. او در پشت صحنه نقشه ی آدم ربایی واریان را کشید که در بار اول ناموفق اما بار دوم دفایاس موفق شدند او را دستگیر کنند و به جزیره ای دور افتاده ببرند. جایی که اونیکسیا با اجرای یک مراسم سعی در کشتن واریان داشت اما به جای کشتن او، باعث شد که دو نسخه از او به وجود آید. یک واریان مغرور، ترسو، احساسی و وفادار به کاترانا و یک واریان شجاع و جنگو به نام لوگاش (Lo’Gosh). پس از ناپدید شدن واریان پسر کوچکش اندوین به صورت موقت پادشاه استورم ویند شد و بولوار فوردراگن (Bolvar Fordragon) به عنوان نائب السلطنه منصوب شد. در نبود پادشاه، اونیکسیا با کمک یک طلسم کنترل بولوار را به دست گرفت و مانع از فرستادن نیروی کمکی به سرزمین های وست فال، لیکشایر (Lakeshire)، دارکشایر (Darkshire) شد و آشوب سراسر پادشاهی استورم ویند را گرفت و این ماجراجویان بودند که اکثرا برای کمک به آن مناطق شتافتند.
و پس از مدتی پادشاه بازگشت. اما این واریان سابق نبود، بلکه نسخه ی ترسو و چاپلوس کاترانا بود که بازگشت. اطرافیان پادشاه بخصوص فرزندش اندوین به این واریان به شدت مشکوک شده بودند. در آن زمان بود که خبر یک گلادیاتور به نام لوگاش که در دایر ماول (Dire Maul) مبارزه میکرد پیچیده شد. کاترانا سعی کرد با فرستادن چندین نفر وی را به قتل برساند اما ناموفق شد. بالاخره واریان دیگر -لوگاش- به همراه دوستانش برال بیرمنتال (Broll Bearmantle) و والیرا سنگوینار (Valeera Sanguinar) به استورم ویند رسیدند. کاترانا سعی کرد جلوی ورود آنها را بگیرد و به سربازان دستور مرگ آنها را داد اما واریان (نسخه ی پادشاه کنونی) جلوی او را گرفت و به خانم پرستور یادآور شد که چه کسی پادشاه استورم ویند است.

وقتی لوگاش و همراهانش وارد قلعه ی استورم ویند شدند او اعلام کرد که نمایش بالماسکه ی کاترانا پرستور تمام شده و او را با نام واقعی اش صدا زد: اونیکسیا. در این هنگام اونیکسیا شکل اژدهای واقعی خود را نمایان کرد و نبرد بزرگی در قلعه ی استورم ویند شکل گرفت که باعث مرگ یکی از مارشال ها شد و اونیکسیا نیز توانست اندوین را بدزدد و به لانه ی خود در داستوالو مارش (Dustwallow Marsh) فرار کرد.
لوگاش با کمک نیمه ی دیگر خود سربازان و ماجراجویان متحدین را جمع کردند و به سمت لانه ی اونیکسیا یورش بردند. پس از آزاد سازی اندوین به دست لوگاش او دستور حمله را صادر کرد و سربازان و ماجراجویان به سمت اونیکسیا یورش بردند و با کمک جادو و سلاح های خود او را تضعیف کردند. در این میان واریان و لوگاش با کمک یکدیگر اونیکیسا را از پای درآوردند و به قتل رساندند. این عمل باعث شد طلسم شکسته و این دو شخصیت با یکدیگر یکی شوند و واریان رین سابق بازگردد. پس از این واقعه سر اونیکسیا بریده شد و در دروازه های استورم ویند نصب شد تا هشداری به تمامی دشمنان متحدین باشد.

رگناروس لرد آتش
رگناروس لرد عنصری (Elemental Lord) آتش است که در سالهای سال پیش توسط تایتان ها شکست خورد و در مکانی به نام فایرلند (Fireland) زندانی شده بود. تا اینکه 250 سال پیش در زمان جنگ سه پتک میان قبایل دورف های ریش برنزی (Bronzebeard) و وایلدهمر (Wildhammer) و دارک آیرون (Dark Iron) شکل گرفت توسط رهبر دورف های دارک آیرون به عنوان آخرین اقدام پیش از شکست احضار شد. دورف های دارک آیرون که فکر نمیکردند درحال احضار خدای آتش هستند پس از دیدن او شوکه شدند و احضار کنندگان از جمله رهبرشان همگی کشته شدند و باقی اعضای قبیله به عنوان برده زیر دست رگناروس قرار گرفتند. دیگر قبایل دورف ها با دیدن این اتفاق از حمله دست کشیدند و به پایتخت خود بازگشتند.

احضار شدن رگناروس باعث شد که گوهستان ردریج (Redridge) درهم بشکند و یک کوه آتش فشان در وسط این شکستگی به وجود آمد و سرزمین های اطراف را برای همیشه دستخوش تغییر کرد. این کوه آتش فشان عظیم به نام کوهستان بلک راک (Blackrock) رگناروس به مدت 250 سال بر دورف های دارک آیرون حکومت کرد. تنها مشکل این بود که لرد آتش نمیتوانست از مولتن کور (Molten Core: وسط کوه آتش فشان.) فاصله بگیرد و هنوز قوای خود را بدست نیاورده و بخشی از او به زندانش یعنی فایرلند متصل بود. تا اینکه نوبت به امپراطوری دگران ثورسان (Thaurissan) رسید.
او سعی داشت که با حکومت کردن بر دیگر قبیله های دورف ها و ترکیب نیروهایشان، رگناروس را برای همیشه نابود و قبیله اش را آزاد کند. برای همین او دختر مگنی برونزبیرد (Magni Bronzebeard) حاکم دورف های ریش برنزی در آیرون فورج (Iron Forge) را دزدید. این باعث شد که مگنی گروهی از ماجراجویان و قهرمانان را برای آزاد سازی دخترش ارسال کند. اما در کمال تعجب دختر او مویرا (Moira) عاشق امپراطور ثورسان شده بود و با او ازدواج کرده و صاحب یک فرزند کوچک نیز بود. پس از مرگ امپراطور توسط ماجراجویان، مویرا از بازگشت به آیرون فورج خودداری کرد و با اخبار بردگی قبیله ی دارک آیرون و قدرت گرفتن رگناروس را به جهانیان رساند.

لرد آب هایدرکسیان (Hydraxian) به همین مناسبت قوی ترین ماجراجویان هورد و متحدین را جمع کرد و به مولن کور فرستاد تا با رگناروس مقابله کنند. ماجراجویان موفق شدند او را به سرزمین فایرلند زندان خود بازگردانند و قبایل دارک آیرون را برای همیشه آزاد کنند.

نفاریان برادر اونیکسیا و فرزند ارشد مرگبال
نفاریان برادر دوقلوی اونیکسیا و فرزند ارشد مرگبال بود. او همانند خواهرش یک شکل انسانی به نام لرد ویکتور نفاریوس (Victor Nefarius) داشت که بر قبیله ی اورک ها و اوگر های دارک هورد در نوک کوه بلک راک به نام مناره ی بلک راک (Blackrock Spire) حکومت میکرد. او دشمنی زیادی با رگناروس و دورف های دارک آیرون داشت و سعی داشت که کنترل کوه بلک راک را برای خود بگیرد. اما هدف اش چیزی شوم تر بود.

او درحال انجام آزمایشات مختلفی بر روی گونه های مختلف اژدهایان بود تا بتواند تمامی آنها را ترکیب کند و گونه ای به نام اژدهایان کروماتیک (Chromatic Dragonflight) بسازد که از تمامی قدرت های گونه های مختلف برخوردار بود. او حتی موفق با خلق یک اژدهای پنج سر به نام کروماتوس (Chromatus) نیزد شد که تنها مورد موفق و کامل یک اژدهای کروماتیک بود. اما باقی آزمایشاتش همگی شکست خوردند.
پیشنهادی: داستان و سرگذشت اژدهایان در جهان وارکرفت
با کمک اقدامات مویرا حکومت نفاریان و دارک هورد بر جهان آشکار شد. حکومت هورد در اورگریمار از این اتفاق اصلا خوشحال نبود زیرا دارک هورد (Dark Horde) از دشمنان قدیمی آنها بود بنابراین ترال (Thrall) دستور داد تا قهرمانان هورد به سمت کوهستان بلک راک حرکت کنند. نفاریان برای جلوگیری از حرکت آنها یکی از آزمایشاتش به نام Gyth را همراه با رند بلک هند (Rend Blackhand) ارباب قبیله ی بلک راک فرستاد تا جلوی آنها را بگیرد. اما این اقدام او شکست خورد و قهرمانان هورد هر دو را کشتند. در این حال نفاریان اژدهای قرمز ولستراز (Vaelastrasz) را به بردگی گرفت و ذهنش را فاسد کرد تا با قهرمانان ازراث مقابله کند.

قهرمانان هورد راه خود را از میان آزمایشات وحشتناک نفاریان باز کردند و به سمت او و تاج و تختش شتافتند و در نهایت او را شکست دادند و سرش را به پایتختشان اورگریمار بازگرداندند تا نیرو و قدرت هورد را به بقیه نشان دهند.

کتون، خدای باستانی آنکیراج
کتون (C’thun) یکی از 4 خدای باستانی بود که در زمان های بسیار بسیار قدیم تحت عنوان امپراطوری سیاه (Black Empire) بر ازراث حکمرانی میکردند. تا اینکه تایتان ها از سر رسیدند و قوی ترین خدای باستانی یاشاراج را کشتند و سه تن دیگر از جمله کتون را زندانی کردند. پس از گذشت سالیان سال، الف های شب (Night Elf) به صورت اتفاقی به درون زندان او رفتند و باعث بیدار شدندش شدند. همین باعث شد نیرو های خدای باستانی به نام کیراجی (Qiraji) یورش ببرند و نبرد شن های روان (War of the Shifting Sands) آغاز شد. این جنگ به حدی سخت و وحشتناک بود که نیرو های الف های شب با کمک تمامی اژدهایان قرمز، سبز، برنز و آبی به زور توانستند در برابر نیرو های کیراجی ایستادگی کنند و آنها را به عقب برانند. پس از این کار اژدهایان آبی یک سپر جادویی را در زندان کتون به نام آنکیراج (Ahn’Qiraj) فعال کردند تا از یورش نیرو هایش جلوگیری کنند.

قرن ها بعد در زمان کلاسیک، دروازه های آنکیراج دوباره بازگشایی شدند و نیرو های خدای باستانی قاره ی کالیمدور را به لرزه درآوردند. شایعه هایی پخش شد که کتون توانسته خود را از زندانش آزاد کند و هر نیروی فانی که نزدیکش میشد را نابود میکرد و میخواست کل ارزاث را به زانو درآورد و امپراطوری سیاه را بازگرداند. از آنجایی که خدای باستانی با اژدهایان آشنایی داشت، طلسمی را اجرا کرده بود که هر اژدهایی که کمی نزدکیش میشد ذهنش را از دست میداد و توسط کتون کنترل میشد. حال با اینکه او انتظار آمدن اژدهایان را داشت فکرش را نمیکرد که این ماجراجویان و قهرمانان ازراث باشند که به سراغ اش میروند.

پس از جمع کردن آذوقه و مواد جنگی بسیار زیاد توسط هورد و متحدین، نیروهای آنها به سمت آنکیراج حمله کردند تا یکبار برای همیشه خدای باستانی را ازبین ببرند. قهرمانان ارزاث به سختی راه خود را میان نیرو های کیراجی بازکردند و به خدای باستانی رسیدند. جایی که کتون، چشم بزرگ و بازو های اختاپوسی اش منتظر آنها بود. و اینبار بود که قهرمانان اقدامی که غیرممکن به نظر میرسید را انجام دادند و موفق شدند خدای باستانی را شکست دهند و او را نابود کردند.

کلتوزاد، خادم اعظم لیچ کینگ
و اما رسیدیم به آخرین باس نسخه ی کلاسیک World of Warcraft، یکی از به یادمانی ترین شرور های تاریخ وارکرفت، کلتوزاد (Kel’Thuzad)! به دستور لیچ کینگ برای انتشار بیشتر طاعون آندد (Pleague of Undeath) در سرتاسر ازراث، کلتوزاد به همراه تعدادی از خادمانش از جمله چهار سوار سوار بر دژ پرنده ناکسراماس (Naxxramas) به لردران حمله کردند. حملات بسیار زیادی توسط گروه های اسکارلت کروسید (Scarlet Crusade) و آرجنت داون (Argent Dawn) به ناکسراماس شد که توانستند نیرو های دفاعی آن را تضعیف کنند.

در میان نخستین حمله ی اسکورج (Scourge: نام نیرو های لیچ کینگ) آنها به شهر استورم ویند حمله کردند ولی توسط نیرو های متحدین شکست خوردند. به دستور بولوار فوردراگن، نیرو ها و قهرمانان متحدین به کمک آرجنت داون رفتند تا یکبار برای همیشه به ناکسراماس و نیرو های شوم درونش از جمله کلتوزاد پایان دهند. با کمک یک طلسم از اعضای جادوگران کیرین تور (Kirin Tor: گروهی از قوی ترین جادوگران ازراث) موفق شدند سد دفاعی ناکسراماس را درهم بشکنند و قهرمانان ازراث به سمت آن یورش بردند.
تمامی خادمان کلتوزاد از جمله چهار سوار شکست خوردند و قهرمانان متحدین توانستند به خود لیچ بزرگ برسند و آن را شکست دهند. اما این پایان کلتوزاد نبود زیرا برای نابودی این لیچ برای همیشه باید فیلاکتری (Phylactery) او نیز نابود میشد. این شئی روح کلتوزاد را درون خودش داشت و این امکان را میداد با انجام یک سری مراسم های جادویی او را به زندگی به شکل یک لیچ بازگرداند. قرار بود فیلاکتری کلتوزاد به اعضای آرجنت داون برسد تا برای همیشه نابود شود اما در این میان یکی از اعضا خیانت کرد و او را با خودش برد. این باعث شد که کلتوزاد بار دیگر بتواند در اکسپنشن Wrath of the Lich King بازگردد.

خب این هم از پایان این مقاله ی جذاب. امیدوارم که لذت برده باشید. یادتون نره حتما وبسایت مارو به دوستانتون معرفی کنید و برای باخبر شدن از آخرین اخبار بازی های بلیزارد و رایوت گیمز عضو کانال تلگرام ما به آدرس t.me/Karazhan_ir بشید.