سلام: در این پست قصد دارم به داستان یکی از بهترین اکسپنشن های تاریخ World of Warcraft بنام Wrath of the Lich King بپردازم. پس همراه من باشید…
محوریت داستان این اکسپنشن درباره با لیچ کینگ است. لیچ کینگ آرتاس پس از وقایع لردران و جنگ با ایلیدن ، در شمالگان به خوابی فرو رفت تا مدتی ازراث در آرامش فرو رود. اما او اکنون دوباره بیدار شده است و فعالیت اسکورج(لشگر آنددهای لیچ کینگ) نیز افزایش یافته و آنها آماده ی حمله به سرتاسر ازراث هستند.
در این میان اژدهایان نیز مشکلاتی پیدا میکنند. مالیگوس سیمای جادو مانند نلثاریون(مرگبال) دچار جنون شده است. اژدهایان باید هرچه سریع تر اقدامی انجام دهند تا داستان مرگبال دوباره تکرار نشود. اما مسئول این دیوانگی کیست؟
در شمالگان مکانی وجود دارد به نام اولدوار(Ulduar) که در آنجا مخلوقات تایتانی وجود دارند. و این مکان زندان خدای باستانی قدرتمندی به نام یاگسارون است. او کوره ی تکوین یکی از مهم ترین سلاح های ازراث را دچار نفرین گوشت کرده. این کار باعث شده مخلوقات تایتانی به جای سنگ و آهن از گوشت ساخته شوند
هورد و اتحاد توانستند کلتوزاد را نابود کنند ولی تا وقتی لیچ کینگ زنده بود او نیز زنده میماند و دوباره بازمیگشت. آنها باهم قرار میزارند به مقر اصلی لیچ کینگ یعنی Ice Crown Citadal نفوذ کنند. آنها باید از دروازه ی خشم عبور میکردند.
آنها به سمت دروازه یورش میبرند. با اسکورج مقابله میکنند که لیچ کینگ خود سر میرسد. پسر سارفنگ به سمت او یورش میبرد که لیچ کینگ او را با یک ضربه میکشد. پس از آن افراد سیلواناس و فورسکن ها بر روی لیچ کینگ و لشگر هورد و اتحاد طاعون سمی را میریزند. آنها خیانت میکنند. بسیاری جان خود را نجات میدهند اما بولوار فوردراگن پادشاه موقت استروم ویند و پدرخوانده ی اندوین در آنجا گرفتار میشود. اژدهایان قرمز از راه میرسند و فورسکن ها را نابود میکنند . اما بولوار نیز درمیان این آتش گداخته میشود ولی نمیمیرد. لیچ کینگ او و فرزند سارفنگ را به فروزن فرون میبرد تا تبدیل به شوالیه ی مرگ شوند.
در پی این خیانت فورسیکن ها، سیلوانس ویندرانر ملکه ی فورسیکن ها ادعا کرد که مورد خیانت قرار گرفته و اعلام کرد که از هر اقدام مورد نیاز حمایت می کند. هورد تصمیم به باز پس گیری آندر سیتی کرد و در جناح دیگر، شاه واریان خشمگین از اتفاق، هورد را مسئول دانست و تصمیم به باز پس گیری لردارون گرفت. هورد و الاینس هردو همزمان به آندرسیتی حمله کردند و با کشتن پیوترس و وریماتراس با یکدیگر رو برو شدند. واریان آماده ی حمله به هورد بود که جینا مانع شد و الاینس را به خارج از لردارون تلپورت کرد.
در این دوران پر تنش، چوگال به بسوی اولدوآر رفته بود تا یاگ سارون، خدای مرگ را همانند کثون از زندانش آزاد کند. با اینحال تلاش های او برای آزاد کردن خدای باستانی کافی نبود، اما توانست زندان او را بسیار تضعیف کند و به او اجازه دهد تا بطور کامل بر نگهبانان( مانند لوکن) مسلط شود. برن برونز بیرد که بطور اتفاقی به اولدوآر رفته بود متوجه قدرت پنهان در این شهر تایتانی شد. او بعد از فرار از اولدوآر به دالاران رفت و آنان را از بیداری یاگ سارون مطلع کرد. رونین، رهبر کیرین تور بطور جداگانه رهبران هورد و الاینس را به دالاران دعوت کرد. حضور زودتر از موعد ترال و گاروش باعث دیدار آنان با واریان و در نهایت درگیری او با گاروش شد. در آخر واریان، هورد را مسئول واقعه ی دروازه ی خشم دانست و با اعلام بی اعتمادی نسبت به آنان دالاران را ترک کرد.
با تمام این اوصاف رونین موفق شد تا قهرمانان مورد نیاز برای مقابله با خدای مرگ را جمع آوری کند تا با رهبری برن برونزبیرد به اولدوآر یورش برند. آنها نگهبانان(توریم، هودیر، فریا و میمیرون) را از سلطه ی یاگ سارون خارج کردند و به کمک آنان توانستند لوکن را بکشند و مانع فرار خدای مرگ از زندانش شوند. اما این پایان کار نبود، مرگ لوکن باعث احضار آلگالون به ازراث شد. آلگالون با بررسی سیاره، متوجه فساد خدایان باستانی شد و تصمیم به فعال کردن کوره ی تکوین و راه اندازی دوباره ی زندگی(پس از نابودی آن) در ازراث گرفت. اما آلگالون هم توسط قهرمانان متوقف شد. او تلاش فانیان برای زندگی را ستود و سیگنال احضار خود را به دالاران سپرد.
مالیگوس به صورت کامل عقل خود را از دست میدهد و به فکر گرفتن جادو از موجودات فانی می افتد. در این هنگام اژدهایان به رهبری الکسستراتزا از هورد و اتحاد میخواهند به نبرد با مالیگوس بشتابند و او را در نکسوس نابود کنند. آنها نیز به آنجا میروند و موفق به کشتن مالیگوس و نابودی او میشوند.
اما این پایان کار نبود. تیریون فوردراگن یکی از شوالیه های Silver Hand بازمیگردد و فرقه ی جدیدی را ایجاد میکند تا برعلیه لیچ کینگ مقابله کنند. آنها راه خود را به سوی Ice Crown Citadel باز میکنند. هورد و اتحاد در کنار یگدیگر وارد ICC میشوند. فرزند سارفنگ که به شوالیه ی مرگ تبدیل شده بود در برار آنها قرار میگیرد. اما او کشته میشود. لیچ کینگ همیشه سعی داشت بولوار را یک شوالیه ی مرگ کند و او را شکنجه میداد. اما او مقاومت میکرد.
هورد و اتحاد دربرابر لیچ کینگ قرار میگیرند. آنها با او مبارزه میکنند. در آخر لیچ کینگ عصبانی میشود و همه را میکشد. تیریون که در یخ بود خود را آزاد میکند و با شمشیر خود یعنی اشبرینگر ، فراست مورن را میشکند. ارواح درون فراست مورن لیچ کینگ را فرا میگیرند و به هوا میبرند. تیریون افراد هورد و متحدین را زنده میکند و آنها برای همیشه آرتاس را نابود میکنند. پس از مرگ آرتاس ، پدرش شاه ترناس به تیریون میگوید که همیشه یک لیچ کینگ باید در ازراث وجود داشته باشد. تیریون وقتی میخواهد کلاهخود لیچ کینگ را بر روی سرش بگذارد بولوار جلوی او را میگیرد. او میگوید که دیگر نمیتواند این زجر را تحمل کند و داوطلب میشود تا لیچ کینگ بعدی شود.
تیریون نیز کلاه را بر روی سر او میگذارد. وقتی کلاه گذاشته شد لیچ کینگ بولوار یخ میزند و به تیریون میگوید که دیگر هیچ گاه به این مکان نفرین شده بازنگردد.
ویدیوی مرگ آرتاس Fall of the Lich King
خب این هم از داستان اکسپنشن Wrath of the Lich king . به زودی با داستان دیگر اکسپنشن ها بازخواهیم گشت. مارا فراموش نکنید و وبسایت کارازان را به دوستان خود معرفی کنید.